اصل ٢٢- حیثیت، جان، مال، حقوق، مسکن و شغل اشخاص از تعرض مصون است مگر در مواردی که قانون تجویز کند.
جبهه مشارکت ایران اسلامی پس از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری بیشترین تعداد زندانی و دستگیری را در میان احزاب اصلاح طلب متحمل شد و در حال حاضر دو تن از اعضا در زندان به سر می برند. اسامی دویار دربند جبهه مشارکت ایران اسلامی به شرح زیر است :

تولد میر و بازداشت ما

فخرالسادات محتشمی پور

بوی خوش اسپند است که فضا را عطرآگین کرده
نوید بهار می دهد این ماه آخرین
و من هر اسپند در میان خاطرات تلخ و شیرین ٨٨ و ٨٩ معلق می مانم:
اسپند ٨٨ که با آزادی تعدادی از زندانیان سیاسی، آمدن یار دربند و دردانه دور از وطن مان زیباترین ماه سال شد برایم در سالی پرماجرا و تب دار و اسپند ٨٩ که درست در شامگاه دهم آن، با هجوم مأموران امنیتی به اتوموبیلمان که در انتظار سبز شدن چراغ راهنمایی برای حرکت بود، من و سه تن دیگر از عزیزان بازداشت شدیم. در پایان جشن میلاد میر محصورمان که در خانه یکی از زندانیان سیاسی برپایش کرده بودیم و برای رهایی او و بانوی هنرمندش و دیگر عزیزان محصور و محبوس دعا خوانده بودیم و بیهوده می خواستیم تلخی هجران یاران را به بهانه تولدی مبارک به شیرینی بزداییم.
تصویر کیک تولد میرحسین موسوی و جمع یاران همراه آخرین تصویر گوشی تلفن همراه من بود و آخرین تصویر ماند تا پس از آزادی و بازپس دادن اموال مسترد شده توسط بازجویان سپاه. شاید از روی آن تصویر بازجوی خشن بی ادب در همان شب اول بازداشت سراغ هم جلسه ای های قرآنی ما را می گرفت، هرچند که استفاده از شنود، مخبر و تعقیب و مراقبت و همه گونه فعل نامشروع دیگر برای رخنه کردن به اندرونی های ما آن شب و روزها برایشان مجاز بود!
اسپند ٨٩ برای من شب و روزهایی تؤام با قرار و بیقراری رقم زد. از همان شب یازدهم که اوین به رویمان آغوش گشود تا پایانش که بازجو می خواست به حساب خود مرا در خوف و رجا نگه دارد میان ماندن و رفتن. شاعر در مورد مرگ و حیات می گوید: «من به خود نامدم اینجا که به خود بازروم» اما من به بازجو می گفتم: «من به خود نامدم اینجا اما به خود بازروم» آن هم مشروط به همراهی همسرجان. اما نمی دانم چه شد که این قسم رسم وفا فروگذارانه فریب خوردم و بازرفتم...
همه روزه داری های اعتراضی و اعتصاب غذاها در تمام مدت بازداشت ٤٥ روزه ام سودی نداشت چرا که هراس دیدار دو یار دربند مانع از اجرای خواسته بدیهی و ساده من شد. و خبر سه روز مرخصی برای من چون با مژده دیدار یار همراه شد، من فراموش کردم عهدم را که بی او پای از زندان برون ننهم و شد آن چه نباید می شد...
اندکی مانده به شامگاه 25 فرودین ماه دیدار ما پس از بیش از ٥٠ روز دوری ممکن شد و چه لحظات نابی بود شِکوه درد و رنج تنهایی را به کنار یار گعذار بردن و چه باشکوه بود لحظه دیدار قرص ماه محبوس میان دیوارهای مرئی بی مقدار و چه بی قرار بودم من و چه بی قرار ماندم در همه این سال ها و روزهای هجران.
همه ساله در سالروز بازداشتم توسط مهاجمانی که ناشیانه ما را از اتوموبیل خودمان وارد ون حفاظت اطلاعات سپاه کردند تا به جرم حق خواهی و عدالت طلبی به اوین منتقل کنند، برای خود دو سه روزی سلول انفرادی دو الف را بازسازی می کردم تا شکنجه سپید را فراموش نکنم. اما دو سالی است که شرایط مستولی شده به جبر زمانه مرا از این تمنای درونی بازداشته است اما این بدان معنا نیست که آن روزها و شب ها را از یاد برده باشم آن شب را که می خواستند مخوف ترین شب زندگیم باشد و من با چرخانده شدن کلید در قفل سلول شماره ... دوالف بازداشت گاه سپاه وقتی که تنهای تنها شدم به خدایم پناه بردم به همان خدایی که شامگاه ٢٣ خرداد سال قبلش همسرجان به او پناه برده بود و اینک نزدیک ٧ سال است که در آغوش او جا خوش کرده است و تو گویی این شب و روزها که برای ما به غایت سخت و کند می گذرد، لحظه لحظه اش برای او شیرین تر از عسل است در مقام قرب الهی.
امشب در بازگشت از جلسه قرآن سه شنبه هایمان در منزل یکی از زندانیان سیاسی سابق برحسب اتفاق گذارم به پل یادگار افتاد و ناگاه افسوس روزهای روزه داری زندان انفرادی و شب های طاعت و بندگی را خوردم. افسوس آن لحظات نابی را که جز خدا نبود و باقی هر چه بود ذرات معلقی که به سختی به دید می آمدند. روزهای بازجویی که برای من هرگز رعب انگیز نشد چون خوف را تنها در برابر معبود مجاز می دانستم و شب های تنهایی که یاد یار مهربانم مرا به وجد می آورد.
امشب به نزدیکی اوین که رسیدم با چشم جان همسرجان را مثل همیشه مشغول مطالعه دیدم. آرام و مطمئن بی هیچ تعلقی به غیر خدا انگار نه انگار که این بیرون عزیزانش برای آمدنش لحظه شماری می کنند. و انگار نه انگار که یک حکم بی قواره بی مزه ٤ ماهه را جلوی چشمانش گرفته اند تا از این مطالعه عمیق بازش دارند!
امشب به حوالی اوین که رسیدم برای مظلومیت بهاره و نرگس و ریحانه با خدا شِکوه ها کردم و برای مظلومیت سید احمدآقای هاشمی که حتی درگذشت همسرش مانند از ما بهتران بهانه ای برای رهایی و قرار یافتنش کنار جگرگوشگان داغدارش نشد و برای همه مظلومان دربندی که صدایشان به بیرون رسیده و بسیاری که گمنام مانده اند.
می دانم که بی وجه ترین موضوع در میان موضوعات این روزها ادامه حصر و حبس عزیزان مظلوم و بی گناهمان است اما جز به خدا به کسی شکایت نتوان برد هرچند که در همه جای دنیا پس از هر تغییری آشتی ملی معنا پیدا می کند.
و ما به صبوری خو گرفته ایم...
والله المستعان
یازدهم اسپند ١٣٩٤

براي قرار دادن لوگو زير در سایت یا وبلاگ خود، كد را در قسمت (head) سايت يا وبلاگ قرار دهيد.