اصل ۲۳ - تفتیش‏ عقاید ممنوع‏ است‏ و هیچکس‏ را نمی توان‏ به‏ صرف‏ داشتن‏ عقیده‏ ای‏ مورد تعرض‏ و مؤاخذه‏ قرار داد.
اصل ٢٢- حیثیت، جان، مال، حقوق، مسکن و شغل اشخاص از تعرض مصون است مگر در مواردی که قانون تجویز کند.

پژواک صدای شهروندان

1395/12/29
سید علیرضا حسینی بهشتی

آغاز سال نو، مانند هر آغازی که در پی پایانی از راه می رسد، فرصتی است برای ارزیابی راه طی شده و ترسیم راه پیش رو؛ فرصتی از جنس فرصت هایی که در شب های قدر برای ما پیش می آید و در آن، کارنامه سالی که سپری شده را بررسی، یا به تعبیر عرفانی مورد «محاسبه» قرار می دهیم تا با ابزار دیگر یعنی «مراقبه»، سال پیش رو را با موفقیت های بیش تر و شکست های کمتر آغاز کنیم. از این منظر، در سالی که پشت سر گذاشته ایم حوادث بسیاری رخ داد که یکایک در خور تجزیه و تحلیل است: از نمایان شدن نتایج بی توجهی به محیط زیست که دامنگیر همه ایرانیان در هر گوشه و کنار کشور شد، تا فاجعه فروریزی ساختمان پلاسکو در تهران که پس لرزه های آن هنوز هم در شهر و شهرداری احساس می شود؛ از درگذشت دو تن از رهبران نهضت و انقلاب اسلامی (آیات موسوی اردبیلی و هاشمی رفسنجانی) تا فقدان اندیشمندان، نویسندگان و هنرمندان نامدار کشورمان (علی شریعتمداری، عباس کیارستمی و …)؛ و از تغییر شرایط سیاسی منطقه گرفته تا پیروزی عوام فریبان در ینگه دنیا (از نوع نولیبرال) و شرق دور (از سنخ دیکتاتوری خیرخواه)؛که همه و همه، سال ۱۳۹۵ را در اذهان ایرانیان و جهانیان، ماندگار خواهد ساخت. برای من اما، در کنار این همه رنج و مصیبت و زیان، پیشامد بزرگ و مبارک بازگشت مردم به صحنه، از همه آن حوادث پراهمیت تر است.

این که تریبون های رسمی در بازتاب واقعیت های تشیع پیکر آیت الله هاشمی از شبکه های اجتماعی عقب می افتند؛ این که اطلاع رسانی گسترده و لحظه به لحظه شهروندان از جریان آتش سوزی ساختمان پلاسکو، شهرداری و دادستانی و دیگر مراجع مسئول را دچار مخمصه می کند؛ این که فاجعه مرگ هموطنان کولبر ما در کردستان موج مطالبه مسئولیت پذیری مسئولان امر پدید می آورد؛ این که آلودگی کشنده شهروندان استان خوزستان انگشت اتهام به سوی بی تدبیری مدیران در سطوح مختلف و طی سالیانی دراز نشانه می رود؛ همه گوشه هایی است از قدرتی که اینک پس از سال ها به دستان مردم بازگشته است. اینک نزدیک به هشت سال است که در فرایندی تدریجی و پرفراز و نشیب، شهروندان عادی به قدر و قدرت خود پی برده اند. ایرانیان، همانند دیگر ساکنان کره زمین، دریافت کننده امواج دوران پساانقلاب ارتباطاتی هستند که روابط قدرت را در میان و پیرامونشان دچار تحول ساخته است. حالا دیگر ساختارهای قدرت رسمی در درون و برون مرزها، قدرقدرت هایی نیستند که محاسبه موفقیت یا عدم موفقیت شان تنها به سنجش درجه اراده تصمیم گیرندگان یا میزان شرایط و امکانات وابسته باشد. در زمانه ای زندگی می کنیم که پستوها و حیاط خلوت های صاحبان قدرت روز به روز کوچک تر می شود و فرایندهای تصمیم گیری بیش تر و بیش تر به خانه های شیشه ای رانده می شوند. فرش های به پرزرق و برق و فاخری که روزگاری می شد زباله های خطا و فساد را به زیر آن جارو کرد تا «مهمانان ناخوانده» آن را نبینند را باد برده است. حالا همه میزبانند و خوانده؛ همه خودی و صاحبخانه. آن که مستأجر است، صاحبان قدرتند که به آنان چندصباحی اختیاراتی اعطا می شود و سپس، از انتظار پاسخگویی می رود. صدایی که روز به روز بلندتر می شود و صاحبان قدرت، خواسته یا ناخواسته مجبور به شنیدن آن هستند، صدای پرسشگرانی است که دل نگران خود و کاشانه شان هستند، نه فریفته و دنباله روی هیاهوی سیاست بازان، خطابه های غرا و مصاحبه های پرطنین. زمان آن فرا رسیده که مسئولان احساس مسئولیت کنند و اگر خود را در محضر خدای عالمیان هم نمی بینند (که علی القاعده باید ببینند، چرا که «عالم، محضر خداست»)، دست کم در تیررس چشمان میلیون ها شهروندی ببینند که آنها را بر مسند مسئولیت نشانده اند

. این صدا، دیگر حتی صدای این یا آن جناح هم نیست. جناح ها، احزاب، گروه ها و نخبگان سیاسی این روزها به جای تحمیل تصویرهای بزرگ و کوچک و درست و نادرست از خویشتن، باید نگران دیده شدن تصویر واقعی شان توسط میلیون ها شهروندی باشند که قادرند روتوش ها را از تصاویر پر رنگ و لعاب بزدایند. در این میان، آنانی که سعی در فهم شرایط پساانقلاب ارتباطاتی و وفق دادن خود با آن کنند، می توانند به حیات خود در (و نه بر) مردم ادامه دهند و کسانی که از درک این تحول بزرگ عاجز باشند و لجوجانه بر مشی و مرام دیرین پافشاری کنند، روز به روز بیش تر به کنج تنهایی رانده خواهند شد. آن که دست پیرزن دستفروش فومنی را می بوسد، آن که از رفتار غیرملی رسانه ملی عذرخواهی می کند، آن که در پی سانحه قطارها استعفا می دهد، آن که زخم های تنبیه بدنی آموزگار خشمگین را لکه ننگی بر بر پیکر کارنامه خدمت خود می بیند و از سمت خود کناره گیری می کند، صدای بازگشت مردم به قدرت را زودتر و واضح تر شنیده است. در مقابل، آن که خشم ناشی از تنها ماندن را با شلیک های پیاپی توپخانه ناسزاگویی و زهرزبان نشان می دهد و به نام پاسداری از دین هرزه گویی و پرده دری می کند، به واقع انگشت های خود را در سوراخ گوش هایش فروبرده تا آن را نشنود. تابلوی «دروغ ممنوع» حالا دیگر در هر گوشه و کنار این سرزمین پهناور در حال نصب شدن است. این قدرتی است بالقوه که هر آن، می تواند بالفعل شود. گفتگوی عمومی که سال ها بود آرزوی وقوعش بر قلم و زبان مصلحان اجتماعی جاری می شد، اینک درگرفته است.

قصد رویاپردازی و خیالبافی ندارم و بر نقاط ضعف و زیان های احتمالی و گریزناپذیر فراگیری شبکه های اجتماعی آگاهم. نیز نمی خواهم ادعا کنم که نفس گفتگو می تواند به ارتقاء بینش ها بینجامد. اما تا گفتگویی در نگیرد و زمینه ای برای تمرین نباشد، نمی توان از این کودک انتظار داشت که به جای برداشتن گام های نااستوار و گاه بر خطا، به یکباره دونده مسابقه دو ماراتن شود. مهم این است که مردم صدای خود را می شنوند؛ صدایی که به نفع این و آن مصادره نشده و تغییر شکل نداده است. مهم این است که شهروندان می خواهند پرچم خود را بازپس گیرند و پرچم کشورها، دیر یا زود و به رغم خواست شبکه های قدرت، به دست مردمان آن باز خواهد گشت. این، قانون هستی است و سرمستان قدرت همیشه از درک آن ناتوان بوده اند. کتاب هستی که با نام خالق آن آغاز شده و به نام خلق ختم شده را باید به درستی تلاوت کرد تا امکان سازگاری و مطابقت خود با کنه آن، شنا کردن در جهت امواج آن، عمل کردن در چارچوب قانونمندی های آن و دستیابی به فلاح و رستگاری به عنوان عاقبت خیر آن، ممکن گردد. والعاقبه لللمتقین.

فخرالسادات محتشمی‌پور
سید علیرضا حسینی بهشتی
علی مزروعی
حميدرضا جلايي پور
سیدمصطفی تاج‌زاده

براي قرار دادن لوگو زير در سایت یا وبلاگ خود، كد را در قسمت (head) سايت يا وبلاگ قرار دهيد.