- صفحه اصلی
- درباره ما
- آرشیو
- سایت قدیم
- جبهه مشارکت ایران اسلامی
- تماس
بخش های اصلی
« گنجینه خواف » بخشی از خاطرات و تقاریر این شهید مدرس در حصر و زندان و تبعیدگاه مخوف خواف است که بطور عجیبی و بدست یکی از زندانبانان او محفوظ مانده است و پس از ٧٠ سال از شهادت مدرس به همت دکتر نصرالله صالحی توسط انتشارات طهوری در دسترس عموم قرار گرفته است. با توجه به سالروز شش سالگی حبس خانگی و حصر اقایان موسوی و کروبی و سرکار خانم رهنورد مناسب می دانم در ادامه به فرازهایی از خاطرات مدرس در این « گنجینه خواف » بپردازم که به نظرم می تواند برای حافظه فردی و جمعی ما ایرانیان بسیار قابل تامل و آموزنده است و اینکه چرا ماجرای حبس و حصر در تاریخ ما همچنان پایدار مانده است!
قبل از اینکه به نقل فرازهایی از این خاطرات بپردازم در همنوایی با مصحح که آورده است:« و آخر اینکه چگونه می توان باور داشت که مرد متدین و میهن دوستی نظیر مدرس، که از رجال رده اول این کشور بود، در طول این سالها چنان از اذهان جامعه فراموش شده باشد که یکی از رجال همعصر او، عین االسطنه، در خاطرات خود بنویسد:« بعدها همین آدم (مدرس) راکه در حقیقت مردم او را می پرستیدند، شب آقای محمد خان درگاهی ریئس نظمیه دستگیر و تبعید به گناباد کرد، از یک نفر اهالی طهران و اصفهان و سایر شهرها صدا در نیامد که مسجود و معبود ما را کجا بردید و چه بر سرش آوردید. ایرانی مقلد و مرعوب غلبه است...تاکنون هم معلوم نیست مدرس کجا هست، زنده است یا مرده...» بله این واقعیت تلخ تاریخ ماست و این مشکل جامعه ماست که همچنان مرعوب غلبه مانده و به قولی خوش استقبال و بد بدرقه است! فقط کافی است نگاهی به گذشته نزدیک بکنیم و شعارهایی که می دادیم و...و وقتی اوضاع کمی سخت شد خیلی ها مثل آب به زمین فرورفتند و ناپدید شدند، و اینگونه رهبران جنبش سبز به حبس خانگی و حصر کشیده شدند و حال شش سال است که درحصر مانده اند و چشم اندازی هم برای رهایی آنان از این ظلم و ستم آشکار نیست؟
سوگمندانه تاریخ معاصر ما پر است از این تجربه های تلخ و رفت و برگشت های سینوسی، و به همین دلیل هم هست که ما به رغم همه تلاشهای انجام شده هنوز اندر خم یک کوچه دموکراسی خواهی و حقوق بشر و...مانده ایم و قطعا با اینگونه عمل خواهیم ماند! شاید به دلیل همین رخداد و تجربه بوده است که مدرس در جایی از نوشته اش در باره یکی از زندانبانان می آورد :« ایشان را صاحب عقیده محکم وثابتی در سیاست یافتم و چون خودم نیز با ایشان هم عقیده هستم لذا صریحا ذکر می کنم عقیده ایشان این است که این مشروطه از هر جهت برای ایران مضر واقع شد و بالاخره هم به این زودی نتیجه نخواهد داد...» ودر ادامه می افزاید:« فقط در انقلاب (مشروطه و استبداد) ایران چون مسئله در نزد پیر و جوان نارسیده و ملت هم غافل و استعدادش کامل نبود من مجبوراً – با اینکه پیش بینی کرده بودم که این انقلاب موجب زحمت فوق العاده و کم نتیجه خواهد بود – با اشخاصی که خود را آزادی طلب وپیشوا معرفی می کردند از پیر وجوان مصاحب ومشغول کار شدم و طبعا به نتیجه مقصوده نرسیدیم(خسرالدنیا یا خسرالاخره ویا خسرالدنیا و الاخره)».
مدرس در فرازی از خاطراتش به مسئله زندان می پردازد:" در ملاقات اخیر دو مطلب به مامور گفتم: یکی آن که اگر مقصود تلف کردن من است چرا این رویه و تضییقات غیر مرسوم و غیر عادی را پیش گرفته اید که مرا زجرکش کنید و ممکن است، اگر این ماموریت را دارید در محوطه محبس شما سه نفرید، مرا بخوابانید و این قطعه سنگی که تقریبا بیست من است روی من بگذارید تا من تلف شوم، زیرا من چاره ای ندارم ولی به شما می گویم حیات و ممات به اراده حق تعالی است. از این وقایع و مهالک هرکس بالخصوص من در عمرم بسیار دیده ام ...نمی دانم حبس منفرد معنی اش این است؟ حبس معذب معنی اش این است!؟ حبس تاریک معنی این است!؟ حبسی که موجب تلف بشود معنی اش این است؟..." و در جای دیگر می آورد:" اصول مجازات هایی که در اسلام مقرر است : ضرب، حبس، تبعید، قطع جوارح و قتل می باشد. ضرب و قتل واضح است و موارد آن در محل خودش مفصلا مذکور است اما حبس (معامعله کردن با انسان مثل حیوان ) در اسلام از مجازات های سخت است و موارد آن بسیار نادر است. چون دول غیراسلامی در مجازات، فلسفه تقصیر را مراعات نکرده اند، لذا مجازات اغلب تقصیرات را حبس قرار داده اند. متاسفانه دول اسلامی هم در این مسئله از روی تقلید و جهالت از آنها تبعیت نموده اند. فساد حبس مقصرین نوعا از فساد قتل زیادتر است. زیرا یک نفری را که حبس کردند رشته زندگانی خود او گسیخته می شود و رشته زندگانی اولاد و عیال و اشخاصی که با او ارتباطات دنیوی داشتند نیز گسیخته و چه بسا امور جمعیت زیادی از حبس یک نفر مختل خواهد شد. یکی از فوائد مجازات، تقلیل و جلوگیری از آن نحوه تقصیر است. هر کس از وضعیات دنیای حالیه و قبل بصیرت داشته باشد تصدیق خواهد نمود از موقعی که مجازات اغلب تقصیرات حبس شده آن تقصیرات کم نشده بلکه زیادتر هم شده است. بناء علیهذا هر مقصری را بدون فلسفه حبس کردن و تعدی به انسان و فامیل و بستگان و صنف و نوع آن است. در شرع مقدس هم آن چه حبس وارد شده از موقت و غیر آن، هر کسی در فلسفه آنها تعمق نماید مشاهده می کند که شخص مقصر مرتکب خلاف ا نسانیتی شده که باید معامله غیر انسان با او کرد تا تلافی و تدارک شود ..." و در این باره نکات تامل برانگیزی دیگری مطرح می کند که به درد روزگار ما هم می خورد و عبرت انگیز است.
در فراز دیگری از خاطرات با نظر در احوال زندانبانان خود متذکر می شود :" الناس علی دین ملوکهم...بزرگ یک خانه و یا خانواده یا قریه یا بلوکی چه بزرگ دینی باشد چه بزرگ دنیوی، هرچه می خواهد باشد، مشمول کلمه ملوک است. ملت فاضله که روز به روز ترقی کرده و مداین فاضله را تشکیل خواهند داد آن ملتی است که تمام طبقات و درجات مقتدر آن صاحب صفات و اخلاق فاضله باشند از مذهب و اخلاق و صفات عادی و شخصی و صنفی و نوعی نسبت به خود و غیره. کما اینکه تاریخ و مشهورات گواهی می دهد هر مملکت و ملتی که شخص اول و سایر طبقات مقتدره آن از وزرا و امرا و مامورین جزء و کل صاحب اخلاق و صفات حمیده ثابتی بودند روز بروز ترقی کرده دایره اقتدارات خود را توسعه دادند، و بالعکس هرگاه شخص اول یا طبقات دیگر از کارگزاران نوع فاسد شدند قهراً ملت کم کم فاسد شده و اقتدار آنها نیز تدریجا به کلی از میان خواهد رفت: اذا فسدالعالم فسد العالم..." و در جای دیگر:" مثل اینکه مراعات قانون استخدام در مورد اشخاص نوعا دچار افراط و تفریط شده و کم می شود که قابلیت و مقدار قابلیت اشخاص منظور شود. لذا به عقیده من ادارات مملکت اگر چه صورتا خوب و رو به ترقی است ولی از حیث سیرت رو به تناقض و تنزل است چه « لاملک الا بالرجال » هر ملتی که کارکنانش با مراعات قابلیت نباشد ( کارهای بزرگ به دست اشخاص کوچک و کم قابلیت و بالعکس می افتد ) باید انتظار انقراض سیادت آن ملت را داشت...اول از این حیث است که هر فردی از افراد ملتی خصوصا دو صنف یکی پیشروان مذهبی، یکی کارکنان ادارات دولتی من الباب الی المحراب باید در عملیات و شغلی که مشغولند علاوه بر نظر شخصی و معاشی، نظر نوعی و صنفی را نسبت به ملت و مملکت خود داشته باشند نه فقط نظرشان به امور معاشی باشد. دوم از حیث عقیده سیاسی است که هر فردی از ملت خصوص دو صنف مذکور باید صاحب عقیده ای باشد به این که مملکت را کی باید اداره کند و به چه کیفیت باید اداره کند." ملاحظه می شود که مدرس حتی در سخت ترین شرایط زندان و تبعید چگونه نسبت به سرنوشت ملت و کشور اندیشه می کند و انتظار دارد که شهروندان همه همینگونه باشند اما حیف و صد حیف که بیچاره ترین و پر هزینه ترین افراد در این ملک در گذشته و حال و ظاهرا تا روزگاران نامعلوم همین هایی هستند که مدرس آرزوشان را داشت و خودش نیز اینگونه بود. هرچند که پس از شهادت او و پس از تبعید ذلیلانه و عبرت انگیز سرسلسله پهلوی و به ویژه در سالهای پس از انقلاب مجالس و محافل و هزینه های بسیار برای تقدیر و تجلیل از شهید مدرس بعمل آمده است ولی می توان گفت در همه اینها نام مدرس صورتاً زیاد گفته و پاس داشته می شود اما سیرت مدرس چطور؟ به نظر شما اگر مدرس امروز زنده بود و واقعه تلخ حبس و حصر خانگی امثال خود را می دید چه می کرد؟ و چه بر سرش می آمد؟ و... برای پاسخ حتما کتاب «گنجینه خواف» را بخوانید.