- صفحه اصلی
- درباره ما
- آرشیو
- سایت قدیم
- جبهه مشارکت ایران اسلامی
- تماس
بخش های اصلی
باید بر مساله آموزش صلح، دوستی، مروت و مدارا در مدارس کار شود. فرهنگ ما، چه اسلام شیعی اصیل و چه فرهنگ ایرانی، اصولا بر مسالمت و نرمی تاکید دارد. از طرف دیگر، عقل و عقل گرایی در نفی تفکرافراطیگری مهم است. تعطیل عقل، مساوی با ترویج خشونت است. وجود گرایشات عقلی در تفکر دینی باعث قبول نقد و رد و اثبات خواهد بود و نفی عقل به آنجا خواهد رسید که در تاریخ آوردهاند که گاهی سوال کردن هم مساوی ایجاد بدعت تلقی میشد. اگرچه خطر شکلگیری این نوع تفکر افراطی به صورت گسترده در ایران با موانعی فرهنگی و تاریخی مواجه است اما نباید حتی به صورت اندک هم نگران نبود. از جمله مسائل آموزشی، علاوه بر ترویج روحیه ضد خشونت، پذیرش نگاه چند فرهنگی و مبتنی بر دموکراسی و حقوق بشر از اهمیت زیادی برخوردار است. حقوق بشر و قبول نگاه چند فرهنگی، اگر چه به نظرات مخالف ما هم میدان میدهد اما فرصت حضور را برای هر فکری فراهم میسازد. در کشورهای غربی، اگر حقوق بشر را نپذیریم، با خواست خودمان، مانع فعالیت خودمان خواهیم شد. با سیاستهای یک بام و دو هوا نمیتوان در دنیای امروز، زیستی منطقی، عاقلانه و مسالمت جویانه را دنبال کرد. امروز در داخل ایران برخی بهنام دین، آن هم با ادعای اصولگرایانه حتی تحمل افرادی را ندارند که بارها اظهار میکنند در چهارچوب مقررات کشور میخواهند فعالیت کنند. ارائه تصویر رحمانی از دین، نیازضروری و جدی امروز ماست. جوانان و حتی مخالفان را با محبت و منطق بهتر میتوان جذب نمود.
محمد کیانوشراد عضو شورای مرکزی حزب اتحاد ملت ایران اسلامی گفت: فرهنگ ما، چه اسلام شیعی اصیل و چه فرهنگ ایرانی، اصولا بر مسالمت و نرمی تاکید دارد. ارائه تصویر رحمانی از دین، نیازضروری و جدی امروز ماست. جوانان و حتی مخالفان را با محبت و منطق بهتر میتوان جذب نمود.
محمد کیانوش راد استاد دانشگاه و فعال سیاسی با «آرمان امروز» به گفتوگو پرداخته است و ضمن تشریح ریشههای پدید آمدن گروههای افراطی به دلایل در امان ماندن ایران از این خطر اشاره کرده که در ادامه میخوانید.
یکی از ابزارهای فشار از سوی دشمن به کشورهایی که بر آرمانهای خود پافشاری میکنند، افراطیگری است، در صورتی که این اتهام درباره کشورهایی مانندایران صدق نمیکند. تصور میکنید چرا واژه بنیادگرایی سالهاست برای هجمه به کشورها استفاده میشود؟
احتمالا منظورتان از بنیادگرایی، شکلهای افراطی از نظرات و گروههای دینی است. باید توضیح دهم که بنیادگرایی اولا مخصوص خاورمیانه یا صرفا حوزه جهان اسلام نیست و بیش و پیش از این در میان مسیحیان و یهودیان به وجود آمد و حتی امروز برخی از دیگر مذاهب و فرق را شامل میشود. پس بنیادگرایی برخلاف تصور عامه یا تبلیغات رسانهای غرب، فقط متعلق به دنیای اسلام نیست، حتی گاهی از نوعی بنیادگرایی غیردینی میتوان نام برد. نگاه ارتدوکسی به مثلا مارکسیسم یا به هر نوع ایدئولوژی غیردینی هم میتواند شامل آن شود. اصولا بنیادگرایی به معنی توجه و بازگشت به اصل و ریشه یک دین، مذهب یا ایدئولوژی است. این دستهها به همین دلیل خود را پاکترین و اصلیترین دینداران در همه مذاهب میدانند و دیگران را خیر. از سوی دیگر آنها کارکرد و عمل به دین خود را حداکثری نیز میدانند. البته این بازگشت و استناد به اصل، گاهی (میگوییم گاهی، زیرا به لحاظ نظری میتوان این بازگشت را با شیوه غیرافراطی و با روش تساهلی هم فرض کرد) همراه با یک خصلت جداییناپذیر ستیزجویانه است، یعنی سختگیری، مطلقاندیشی و قائل شدن و مرزبندی بین خود و دیگری. اتفاقا این خصلت مساله اصلی در بنیاد گرایی است. بدینترتیب این مساله را نباید محدود به مسلمانان کرد. در غرب هم بخش عمده این وضعیت به دو دلیل مشاهده میشود. نخست اینکه ظهور مدرنیته، تحقق سبک و روالی جدید از انسان، فرهنگ، جامعه و سبک زندگی بوده است و همچنین است ظهور نوعی سرخوردگی و تحقیر انسان غربی در لابهلای زندگی ماشینی.
همانطور که اشاره کردید افراط گرایی در غرب انکار نمیشود و البته برای مقابله با آن تلاش میشود. به نظر میرسد بزرگنمایی با هدف پنهان کردن بنیادگرایی در کشورهای غربی است. این طور تصور نمیکنید؟
انسان مدرن و جامعه مدرن با خصوصیاتی شناخته میشود که بسیاری در خود غرب نیز آن را برنتافتهاند. خصوصیات این انسان و جامعه جدید را میتوان از جمله در تکیه بر عقل خودبنیاد در زندگی، روش نقد در همهچیز حتی در متن متون مقدس، کمرنگ شدن دین متشرعانه اصولا و در کل گرایشات دینی، گسترش تساهل و مدارا و تغییر سبک زندگی دلبخواهانه مشاهده کرد. در مقابل و در واکنش به این مولفهها، تکیه بیشتر بر باورها و امور یقینی، تکیه بر نقل و تاریخ، بهجای عقل، تلاش بنیادگرایانه برای پررنگ کردن ظواهر و سبک زندگی متشرعانه، گسترش سختگیرانه نسبت به اجرای فرامین دینی و مقابله با انحرافات درون دینی مانند رفتار داعش علیه شیعیان یا برخورد تند و خشن با دیگری و غیر خودی ارزیابی کرد. پس در غرب و همچنین در شرق، بنیادگرایی معلول نوعی مقاومت و نیز برساخت هویت مقاومت بوده است. تصور اکثر اندیشمندان غربی این بود که با رشد علم و تکنیک، فرایند غیردینی شدن تحقق پیدا میکند اما نه تنها چنین موضوعی رخ نداد بلکه گرایشات بنیادگرایانه بر بنیان دین و بهشکل افراطی نیز افزایش یافت. دقیقا به همین دلیل است که افرادی چون «رونالد اینگلهارت» سعی در بازخوانی و بازسازی و بهنگام کردن مجدد نظریه فرایند غیردینی شدن جوامع مدرن میکنند. صرف نظر از درستی استدلال اینگلهارت درباره افزایش یا کاهش دینداری، او بر نکتهای تاکید میکند که در بحث ما قابل توجه است. به نظر او، درد مردم کشورهایی که با مخاطرات و تهدیدات اجتماعی مواجه یا فقیرتر هستند، دینداری بیشتر و در کشورها و مناطق ثروتمندتر روند غیر دینی شدن سریعتر است. به هر حال این موضوع میتواند توجیهی برای رشد احتمالی بیشتر بنیادگرایی در کشورهای توسعه نیافته یا کمتر توسعه یافته باشد و خاورمیانه هم با وجود ثروت خدادادی بهدلیل ضعف برخی حکومتها، نتوانسته وضعیت خوبی را برای مردمانش فراهم سازد. برای خلاصه کردن مطلب به خاورمیانه برگردم. از جمله پاسخهای داده شده به این سوال را میتوان در کتاب «برنارد لوئیس» که قبل از حملات یازده سپتامبر منتشر شده، مشاهده کرد. لوئیس در کتاب «مشکل از کجا آغاز شد» و با عنوان فرعی «تاثیر غرب و واکنش خاورمیانه»، در واقع به نوعی به واکنشی بودن این امر اشاره دارد و توضیح میدهد که جهان اسلام در کل متوجه دو نکته شده است. نخست این است که «چرخ جامعه آنها بر وفق مراد نمیچرخد». همچنین به نکتهای از ادراک تاریخی مسلمانان از خودشان اشاره دارد که بنا به درک مسلمانان، اسلام مترادف با تمدن بوده است و دیگران جزو بربرها بودهاند.
این احساس حتما باید دارای دلایلی باشد و یکباره پدید نیامده، درست است؟
همانطور که اشاره کردید احساس بر وفق مراد نبودن زندگی جوامع اسلامی و احساس نوستالژی تمدنی، باید عللی داشته باشد و بدون تردید بخش عمدهای از این علل را در غرب مییابند که بر همین اساس، مبارزه با غربیان باید در دستور کار قرار گیرد. سید جمال الدین اسدآبادی و سپس شاگردان او از جمله محمد عبده و عبدالرحمن کواکبی هم همین را یافتند و در همین مسیر نظریه بازگشت را مطرح کردند. سید جمال بهقول آقای مطهری، مبارزه با خودکامگی مستبدان داخلی، مبارزه با استعمار خارجی و بازگشت به اسلام نخستین، اتحاد جوامع اسلامی، دمیدن روح جهاد، و مبارزه با فرهنگ غربی، و ضمن آن اخذ علوم و فنون غربی را در سر داشت. اما تز بازگشت به اسلام نخستین، توسط رشید رضا به بازگشت به اندیشههای ابنتیمیه و محمد بن عبدالوهاب تقلیل یافت و در اندیشه قشری و متحجرگونه وهابیت منحصر گشت.
منظورتان همان سلفی گریاست؟
«سلفی گری» عنوانی شد که با شعار به بازگشت به سنت «سلف صالح»، در حد پیروی از حنبلیگری تنزل یافت و سپس اولویت و جهت مبارزه از استعمار و استبداد، به مبارزه با دیگر مذاهب، خصوصا تشیع تغییر جهت داد. امروز نیز جریان داعش به نحوی در همین راستا حرکت میکند.
با توجه به توضیحاتی که درباره بنیادگرایی و ریشههای آن داشتید، علل و عوامل پدید آمدن این مولفه در خاورمیانه را توضیح دهید.
بهطور خلاصه میتوان گفت، بنیادگرایی در خاورمیانه دو دسته دلایل و علل دارد که از بعد نظری آن میتوان به نظرات سلفیگری و ناب گرایی، رویکرد قشری و ظاهری و متحجرانه به دین، رویکرد متعصبانه و افراطی به دین و مذهب، تکیه بر تاریخ و نقل و کم بهادادن به نگاه عقلی به دین اشاره کرد. درباره جنبه عملی هم باید اذعان داشت که این جنبه را باید نوعی واکنش روانی به پدیده استعمار غرب از یک طرف و از سوی دیگر مربوط به ذات مدرنیته و جوامع جدید دانست. از جمله میتوان در چند نمونه گفت که نخست، جوامع جدید نوعی از خود بیگانگی را در برخی افراد، با ویژگیهای خاص روانشناختی به وجود میآورد که عکس العمل آن، (صرف نظر از اینکه فرد دیندار یا غیر دیندارباشد) پرخاش و اعتراض و ضدیت با این نوع جوامع است. به همین دلیل میگویم، افراطیگری لزوما و صرفا، امری متعلق به گرایشات دینداران نیست. سپس نفس رویارویی با استعمار و علل عقبماندگی را در غرب و غربیان دیدن مطرح است. احساس نوستالژیک تاریخی – تمدنی و مقایسه آن با اکنون جوامع اسلامی خاورمیانه و دخالتها و حضور نظامی آمریکا و غرب و احساس نیاز به رویارویی با دشمنان دارالاسلام هم در این محدوده تعریف میشود. همراهی و تهییج و تجهیز ابزاری و موقتی آمریکا و غرب برای کنترل بیشتر منطقه و ادامه آن تا مرز آسیب زنندگی به جامعه غربی، تحریک و تلاش ابزاری برخی از دول منطقه در جهت رقابتهای منطقهای و بالاخره و بهصورتی واقعی، وجود زمینههای فکری و مذهبی اختلافی بین مذاهب منطقه از دیگر موضوعات است. نباید تعصب، مطلق اندیشی و قشریگری که از اصلیترین زمینههای بسط خشونت و نابردباری فرهنگی و سیاسی شده است را فراموش کرد.
یک موضوع هم از گذشته سبب بروز مشکلاتی شده است و آن مقدم دانستن قانون بر فقه است که البته در کشورهایی مانند ایران چنین دوگانگیای مطرح نمیشود اما در کشورهای دیگر مشاهده میشود.
ارتباط این مساله در صورتی میتواند قابل فهم باشد که مثلا دینداران، آنگونه که بعضا در مشروطه ایران هم توسط افرادی چون شیخ فضلا… شاهد آن بودهایم، قانون را مخالف فقه فرض کنند. در این جریانات به این مساله کمتر توجه شده است، زیرا در این جریانات، فقه، مساوی قانون فرض میشود و نیازی به تدوین قانون، به شکلی که در پارلمان دیده میشود، نیست. کتاب مجموعه قوانین ملاعمر، همان دستورات ملاعمر است که نام قانون بر آن گذاشته شده است. قانون از نظر آنها یعنی شرع و شرع هم برای اداره جامعه کفایت میکند و نیاز به چیز دیگری نیست. در شیعه، فقه بر اساس اجتهاد مجتهد فهم میشود و همواره بهروز شدن در آن وجود دارد. از سوی دیگر با توجه به اینکه بخشی از صدور احکام فقه، بر اساس عرف و بر مبنای «بناء عقلاء» دیده شده است، همواره پویایی در آن وجود دارد. تاسیس مجمع تشخیص مصلحت هم که مصلحت را در تدوین و اجرای قوانین حکومتی دیده در این جهت راه را گشوده است. به همین دلیل و به لحاظ نظری، میتوان مشکلات پیش رو را حل کرد و بهقول امام خمینی بن بستی نیست.
چه پیش زمینههایی فراهم شد که گروههای تندرو مانند داعش تشکیل شوند؟
بخشی از عوامل ایجابی و ایجادی گروههای تندرو مثل داعش، از جنبه روانی و واکنشی قابل تحلیل است. عوامل دیگر هم هست اما بدون تردید خشم و نفرت و احساس تحقیرشدگی از حضور خارجیها در کشورهای منطقه نقش مهمی داشته و دارد. در مقاطعی هم کشورهای غربی برای بالانس قدرت آنها را تقویت کردند، اما برای آنها، امنیت غرب در اولویت نخست است، لذا حالا که احساس میکنند بیش از حد قدرت یافتهاند و ترکش آتشافروزیها به سوی خودشان هم برگشته است، به دنبال کنترل آنها هستند.
سوال مهمی که ذهن برخی را مشغول کرده، این است که نظام فقاهتی همان نظام روحانیت است یا باید آنها را از هم تفکیک کرد؟
وقتی میگوییم نظام فقاهتی باید منظورمان را روشن کنیم. نظام روحانیت با نظام فقاهتی میتواند متفاوت باشد. فقه ویژگیهایی دارد و سازمان روحانیت یا حتی نظام مرجعیت ویژگیهای خاص خود را دارد و فعلا این نظام در مجموع، توسط روحانیت و با حمایت مرجعیت و بر اساس فقه اداره میشود. خاصیت تا حد زیاد انعطافی روحانیت و مرجعیت شیعه و نیز مکانیسم مجمع تشخیص مصلحت، جمهوری اسلامی را تا حد زیادی عملگرا و عرفمحور کرده است. اگرچه شاید این مساله بیان نشود، اما بهنظرمن در عمل و نه در شعارها چنین است. از سویی نظام حکومتی، متاثر از نظام اجتماعی است، جامعه ایران با تندروی و افراط، میانهای جدی و همیشگی دارد. البته میتوان مقاطعی از تندروی را نشان داد اما مقطعی و گذرا بوده و هست.
راهکار ریشه کن کردن افراطیگری را چه میدانید؟
با افراطی گری، در کل جهان و به صورت همزمان باید مبارزه کرد. «تئودور آدورنو» در نوشتهای کوتاه اما عمیق و در توضیح و تحلیل کشتار ارامنه توسط حکومت عثمانیها و نیز در چرایی تحقق پدیده «آشویتس» به نکتهای قابل توجه از فروید اشاره میکند و میگوید که «خود تمدن، ضد تمدن است». از نظر آدورنو، نوشتههای فروید در این مساله یعنی «تمدن و ملالتهای آن» بسیار اهمیت دارد و از نظر او، اگر خود بربریت به اصل تمدن منتسب باشد، تلاش برای ایستادن در برابر آن، کار بیسرانجامی خواهد بود. آدورنو، آموزش بربریتزدایی از ابتدا و از روستاها و روشنگری عمومی را از جمله این اقدامات میداند. این کاری است که ما از نظر فرهنگی میتوانیم انجام دهیم، اما از نظر اجتماعی و اقتصادی وجود فقر، بیسوادی، فقدان بهداشت مناسب، پایین بودن امید به زندگی، پایین بودن رشد و توسعه اقتصادی کشورهای خاورمیانه، وجود دولتهای به تعبیر«پیتر اوانز» چپاولگر بر سر مردم، فقدان آزادی و برابری و خلاصه انبوهی از مشکلات شرایطی بسیار سخت و مشکل برای خروج از این بحرانها ایجاد کرده است. دخالتهای خارجی نیز در جای خود باقی است و بهسادگی از منطقه چشم بر نخواهند داشت.
مولفههایی که اشاره کردید وضعیت ایران را در برنمیگیرد و با شرایط کشور ما تطبیق ندارد. این به معنی رخت بستن افراطیگری در ایران است؟
ایران چه به لحاظ ژئوپلتیک، جمعیتی و چه از نظر منابع انرژی، وضع قابل توجهی دارد. ازطرف دیگر افراطیگری در روحانیت شیعه به لحاظ تاریخی مشاهده نشده و امروز هم بهنظر من، روحانیت شیعه به تدریج از مواضع غیراعتدالی، بیشتر و بیشتر خارج میشود. خروج از این حالت، گرایشات بنیادگرایی را در میان شیعیان تضعیف میکند. حکومتداری و پاسخگویی به مردم و توجه به حل مسائل مردم، گرایشات عرفی را هم به ناچار افزایش خواهد داد. ساختار روابط میان مردم و عالمان شیعه نیز بر اساس سنت جامعه ایرانی و فقه شیعی رابطه مقلد و مرجع تقلید است و از ساختاری هرمی تبعیت میکند. به همین دلیل جریانات مذهبی شیعی که خارج از این ساختار و بدون تایید سازمان روحانیت تشکیل شده بودند، با اقبال کمی روبهرو شدهاند و از این رو با جریانات شیعی بهتر میتوان به گفتوگو و تعامل پرداخت. فقهپویا و مصلحتنگر، قدرت بازی بیشتر و منعطفتری را میتواند در دستان روحانیت در ایران قرار دهد.
بنابراین ایران از ناحیه افراطیگری تهدید نمیشود اما شاهد هستیم که کشورهای منطقه هر روز به دلیل این تفکر و گرایش دچار جنگ هستند.
تحلیل جمعی از نویسندگان در کتاب «از انعطافپذیری تا شورش» درباره برخی حکومتهای خاورمیانهای قابل تامل است. این حکومتها احتمالا قادر خواهند بود تا با مدل «حکومتهای انعطافپذیر اقتدارگرا» انسجام درونی خود را حفظ کنند. مدلی که نیروهای نظامی، امنیتی، نیروهای سیاسی و تجاری، با قوانین حکومت اقتدارگرا خود را وفق میدهند. این مدل همانگونه که گفته شده است، «اگر در مورد پیشبینی برخی رویدادها سودمند نباشد، اما هنوز قدرت تبیینکنندگی خود را حفظ کرده است».
در پایان چه پیشنهاداتی برای حذف و کمرنگ شدن تندروی درکشورها دارید؟
باید بر مساله آموزش صلح، دوستی، مروت و مدارا در مدارس کار شود. فرهنگ ما، چه اسلام شیعی اصیل و چه فرهنگ ایرانی، اصولا بر مسالمت و نرمی تاکید دارد. از طرف دیگر، عقل و عقل گرایی در نفی تفکرافراطیگری مهم است. تعطیل عقل، مساوی با ترویج خشونت است. وجود گرایشات عقلی در تفکر دینی باعث قبول نقد و رد و اثبات خواهد بود و نفی عقل به آنجا خواهد رسید که در تاریخ آوردهاند که گاهی سوال کردن هم مساوی ایجاد بدعت تلقی میشد. اگرچه خطر شکلگیری این نوع تفکر افراطی به صورت گسترده در ایران با موانعی فرهنگی و تاریخی مواجه است اما نباید حتی به صورت اندک هم نگران نبود. از جمله مسائل آموزشی، علاوه بر ترویج روحیه ضد خشونت، پذیرش نگاه چند فرهنگی و مبتنی بر دموکراسی و حقوق بشر از اهمیت زیادی برخوردار است. حقوق بشر و قبول نگاه چند فرهنگی، اگر چه به نظرات مخالف ما هم میدان میدهد اما فرصت حضور را برای هر فکری فراهم میسازد. در کشورهای غربی، اگر حقوق بشر را نپذیریم، با خواست خودمان، مانع فعالیت خودمان خواهیم شد. با سیاستهای یک بام و دو هوا نمیتوان در دنیای امروز، زیستی منطقی، عاقلانه و مسالمت جویانه را دنبال کرد. امروز در داخل ایران برخی بهنام دین، آن هم با ادعای اصولگرایانه حتی تحمل افرادی را ندارند که بارها اظهار میکنند در چهارچوب مقررات کشور میخواهند فعالیت کنند. ارائه تصویر رحمانی از دین، نیازضروری و جدی امروز ماست. جوانان و حتی مخالفان را با محبت و منطق بهتر میتوان جذب نمود.